باز میخنده باز گوشم رو نوازش میده پلک محکمی میزنم ممنوعه ی سایت همسریا بی تویی سایت همسریابی شیدایی نزدیکم نشو این همه برام نخند اینطوری نخند... گوشی رو قطع میکنم کرواتم رو کامل پایین میکشم و باز میکنم.بلند میشم پدر سایت همسریابی توران و یه سریشون برمیگردن نگاهم میکنن آهسته میگم: معذرت میخوام باید برگردم هتل کاری پیش اومده. پدر سایت همسریابی هلو سری تکون میده: برو سایت همسریابی هلو جلسه تمومه فردا محموله میرسه حرف دیگه ای نمونده. سری تکون میدم از اونجا میزنم بیرون گوشیم زنگ میخوره مدام...
از سایت همسریابی هلو! اتصال رو میزنم: بله جناب سایت همسریابی بهترین همسر. با جدیت تمام و عصبی صداش توی گوشم میپیچه: تو اونجا رفتی چیکار همش داری یه کاری رو نصفه ول میکنی بمون تو اون اتاق سایت همسریابی زمزمه میکنه از پشت فک قفل شده: گفتن اتمامه جلسه اس که شنیدید. سایت همسریابی بهترین همسر آروم شد و گفت: توبیخی در راه داری.قطع میکنه و من به طرف ماشین و خونه پرواز میکنم ترمز میزنم صدای آهنگ خارجی نسبتا شادی از کلبه بیرون میاد... از ماشین بیرون میام و در رو میبندم، به طرف پله ها به سرعت باال میرم. کلید میندازم در رو باز میکنم. هالیژن ها روشنن نور خونه خیلی کمه اما این باعث نمیشه نبینمش... باورم نمیشه سایت همسریابی بهترین همسر رو که میبینم نمیشناسم سایت همسریابی با لباس شب مشکی کار شده آرایشی غلیظ و موهایی از بند کش آزاد شده وسط خونه سعی میکنه با کفش پاشنه بلند برقصه. چشمام از کاسه بیرون میزنه این روش سایت همسریابی شیدایی تهران ندیده بودم. سعی کردم دستاش رو از دور گردنم باز کنم اما اون فقط بهم زل زده بود و قصد جدا شدن نداشت.
فاصله میگیره با پاشنه بلند هم هنوز از من چند سانتی کوتاه تره. شروع میکنه به رقصیدن بیشتر خودش رو تکون میده. کتم رو در میارم خونه گرمه... خیلی گرمه... جلو میاد دستم رو میگیره و ازم میخواد همراهیش کنم. اون که فردا چیزی یادش نمیاد پس چرا باید رقصیدن باهاش به دلم بمونه... دلم میخواست... دستاش رو گرفتم باهاش تکون خوردم آهسته و آروم!! چرخوندمش اون قهقهه زد و گفت: سایت همسریا بی خیلی لوس میرقصی یکم رمانتیک باش.
هیچ وقت این همه از دیدن سایت همسریابی توران دیوونه نشدم
گوشه ی لبش رو گاز میگیره چشمام کاسه ی خونه حالا مطمعنم سایت همسریا بی هیچ وقت این همه از دیدن سایت همسریابی توران دیوونه نشدم حالا... فرق داشت همه چیز... همه چیز فرق داشت. از زیر دستم چرخید و موهاش تو هوا رقصید و دل من... زیر و رو شد. دستش رو گرفتم در سرویس بهداشتی سالن رو باز کردم و بردمش سمت در حموم تقال میکرد رهاش کنم اما سایت همسریا بی ول کن نبودم. دنبال یه چیز غیر عادی میگشتم تو صورتش، چی داشت که نمیتونستم ازش چشم سایت همسریابی. اومد زیر دوش. دست دراز کردم و تو یه حرکت آب رو یخ کردم.
سایت همسریابی موقت داشتم یخ میزدم
با جیغ خواست از زیر آب کنار بره اما دستام رو پشتش قالب کردم و اسیر آغوشم شد سایت همسریابی موقت داشتم یخ میزدم اما لازمه کار مون بود این پریدن هوش از سر... یکم که گذشت نفسش رفت آب رو بستم و کمکش کردم از حموم بیرون بیایم و حوله ای روی دوشش انداختم نگاهش کردم: خوبی سایت همسریابی؟ آب از شلوار خودم و موهام میچکید اما بی توجه دورش حوله پیچیدم و از حموم بیرون اوردمش پامون به پارکت ها رسید و کنار در حموم به دیوار تکیه سر خورد و روی زمین ُ کرد با موهای خیس و آرایش ماسیده از برخورد آب نشست زمزمه کردم: پاشو لباس عوض کن مریض میشی. نگاهش به چشمام بر خورد دست دراز کردم و کلید برق سالن رو ز دم زمزمه کرد با صدای خش دارش: برو پایین میام االن. حالش هنوز جا نیومده بود از حرفاش که میکشید میشد فهمید. بلند شدم و با شلوار خیس از جلوش گذاشتم بی توجه به پیرهن از پله ها پایین رفتم دستی به پیشونیم کشیدم، بخیر گذشته بود به اتاق رفتم شلوارم رو عوض کردم هودی سرمه ای رنگی به تن کردم شونه ای به موهام زدم و بینی باال کشیدم از اتاق زدم بیرون هنوز خبری ازش نبود. به آشپزخونه رفتم در قابلمه ی روی گاز رو برداشتم خورشتی که ته گرفته بود. .. به فکر شام هم بود این سایت همسریابی شیدایی ؟
زیرش رو خاموش کر دم قابل خوردن نبود. برای خودم چایی ریختم بلکه کمی گرم شم با لیوان چایی و قندون رو به روی تی وی نشستم شبکه ها رو باال پایین کردم ده دقیقه ای گذشت بازم خبری ازش نبود نگرانش شدم نکنه بیهوش شه. با این افکار به سرعت بلند شدم و به طرف پله ها دویدم نرده های طوسی رنگ رو گرفتم و پله ها رو دوتا یکی بالا رفتم خبری ازش نبود. نزدیک در اتاقش که باز بود شدم سرکی کشیدم دیدمش... روی تخت با تیشرت و شلوار خاکستری رنگش غرق خواب بود. موهاش خیس بود هنوز، جلو رفتم پتو ی پایین تخت رو تا گردن روش کشیدم تکونی خورد.