
تا حرفی بزند اما نگاهش روی شیشه ی اتوبوس خشک شد آنلی هل زده نگاهش را دزد و سرش را به سرعت به سمت دیگر چرخاند، ترافیک مقابل بهترین برنامه دوستیابی در ایرانی رایگان که باز شد؛ سرعت گرفت و از مقابل شرکت رد شد. قلب آنلى تپش نداشت، دستان عرق کرده اش را زیر چادرش مشت کرد. چند بار پشت هم نفس کشید تا حالش کمی بهتر شد... مطمن بود رنگش به سفیدی گچ شده، دستانش هنوز روی جعبه ی شیرینی می لرزید.
دلش آن قدر پیچ و تاب می خورد حس می کرد هر آن ممکن است قلبش را بالا بیاورد و کف اتوبوس بیاندازد. بهترین برنامه دوستیابی در ایران رایگان خشک شده مقابل رادوین ایستاده بود. ا چته چرا خشکت زده، باز مسخره بازیت گل کرده، بهترین برنامه دوستیابی در ایرانی رایگان شب شد بریم دیگه. برنامه دوستیابی ایران بدون حرکت فقط به اتوبوس آبی رنگی که در حال ناپدید شدن در انتهای خیابان بود، نگاه کرد.
بهترین برنامه دوست یابی در ایران به خودش آمد
رادوین بازویش را کشید، هم زمان گفت: حاال ببین کاراش رو، میخ شده واسه من راه بیوفت، کولت می کنم. بهترین برنامه دوست یابی در ایران به خودش آمد، سریع سوئیچ را از دست رادوین کشید: حرف نزن فقط زودباش باید بریم رادوین هاج و واج به کارهای بهترین برنامه دوستیابی در ایران رایگان نگاه می کرد، پشت سرش تقریبا به حالت دو سوار ماشین شد بهترین برنامه دوستیابی در ایرانی رایگان با هیجان و استرس ماشین را از داخل پارک خارج کرد و با سرعت به سر خیابان رسید، با دیدن اتوبوس آبی رنگ که سر ایستگاه نگه داشت.
رادوین زیر لب به برنامه دوستیابی ایران داد
ماشین را وسط خیابان رها کرد، به سمت اتوبوس دوید. تمام ماشین های پشت سر بوق می زدند و سر وصدا می کردند. رادوین زیر لب به برنامه دوستیابی ایران داد و سریع پشت رُل نشست و ماشین را کناری کشید. پشت سر شهرام دوید و مسیر رفتنش را دنبال کرد. راننده اتوبوس هم در حال غرغر بود: آقا جلو در ایستادی، می خوام حرکت کنم یا بیا بالا یا برو پایین. بهترین برنامه دوستیابی در ایران رایگان بدون توجه به سر و صدای راننده نگاهش بین زنان داخل اتوبوس می چرخید. صندلی آخر خالی بود...اما مطمئن بود آنلی را دیده خودش بود، شک نداشت. رادوین شانه اش را کشید: بهترین برنامه دوست یابی در ایران چته، بیا بریم پایین صدای همه رو در آوردی. بدون اختیار دنبال رادوین کشیده شد، نگاهش اطراف خیابان می چرخید. رادوین عصبی موهایش را از روی پیشانی اش کنار زد. برنامه دوستیابی ایران با توام نمی خوای توضیح بدی چی شده؟
شهرام بی حواس سری تکان داد و محکم لگدی به جدول خیابان کوبید و انگار سر خودش فریاد کشید: چند ایستگاه مگه رد شد، چرا نبود، لعنتی کی پیاده شدی. رادوین دستش را روی هر دو شانه ی بهترین برنامه دوستیابی در ایرانی رایگان قفل کرد. می گی چته یا دلت کتک می خواد، چی دیدی با توام؟ بهترین برنامه دوستیابی در ایران رایگان بدون جواب به سمت ماشین رفت، پشت فرمان نشست. گیج شده بود اصال نمی فهمید توهم زده یا واقعیت دارد؟ سرش را عصبی و کالفه روی فرمان کوبید و لعنتی ای زیر لب گفت. رادوین که کنارش روی صندلی قرار گرفت، تازه به خودش آمد چه جوابی به او بدهد.