
بلیط هواپیما تهران قشم چارتر داشت با انگشتانش ور میرفت و لب هایش به وضوح میلرزید.
بليط هواپيما تهران قشم قيمت عصبی پرسید: -نکنه دلت با اون پسره ست؟ -نه. -چی نه؟ -نه دیگه. -گفتم چی نه؟ باز سکوت پهن شد بینشان و بليط هواپيما تهران قشم قيمت عزمش را جزم کرد که دل این بلیط هواپیمای تهران قشم را با تمام محتویاتش در بیاورد. -بلیط هواپیما تهران قشم چارتر میخوام بشنوم؛ همین جا، همین االن! چی نه؟ بلیط هواپیما تهران قشم من و من کرد: -نه... دلم نیست. انگار داشت لبه ی تیغ راه میرفت و این نیستِ هزار و یک معنا، حجم هوای مجهول الهویه سینه اش را زیادتر میکرد.
-میشه تلگرافی حرف نزنی؟
دلت کجا نیست؟
بلیط هواپیما تهران قشم چشم هایش را بست
بلیط هواپیما تهران قشم چشم هایش را بست و سرش را بیشتر داخل یقه اش برد و با زحمت حرف اصلی را انداخت بیرون
دلم با آقای مقتدری نیست. بلیط هواپیما تهران قشم چارتر نفس تازه ای کشید و انگار از بزرگترین دره ی زندگی اش گذشته بود. با تمام ریسک بزرگ و خطر جان دادن و تکه تکه شدن غرور و جبروت مردانه اش، بیشتر این حس لجوج داخل دلش که دست به دست مایع سیال داده بود، گذشته بود. همین که مقتدری را دوست نداشت و رد میکرد؛ یعنی نفس راحت برای بلیط هواپیما تهران قشم لحظه آخری که تابه حال از هر نزدیک شدنِ این نوچه ی اکراد به بلیط هواپیما تهران قشم حس خفه شدن میکرد. -خوبه. فعالً یه چای دم کن با دو تا استکان کمر باریک و دو شاخه نبات و دو تا نیمرو با پیاز اضافه بیار تو هال که منم بخاری رو روشن کنم دوتایی بشینیم حرف دارم باهات، مفصل!
بعد هم کمی خم شد تا کمر به کمر بلیط هواپیما تهران قشم شود و سرش را برد جلوی سر به زیر افکنده بلیط هواپیما تهران قشم علی بابا
تو بلیط هواپیما تهران قشم علی بابا آبی آرام و روشنی این قیافه بغ کرده رو هم چال کمن چون کبوتری که پرم در هوای تو« بعد هم ایستاد و کمر راست کرد. »-یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم با اشک شرم خویش بریزم به پای تو« بلیط هواپیما تهران قشم علی بابا همچنان سرش پایین بود و نمیشد چهره ا ش را دید. لبخند تا روی لب های بلیط هواپیما تهران قشم لحظه آخری آمده بود و حریر آرامش، پهن شده بود در فضای بینشان
بیمار خنده های توام، بیشتر بخند خورشید آرزوی منی، گرمتر بتاب
دوشنبه 8 اسفند
-رفتیم خونه نبودی؛
بلیط هواپیما تهران قشم لحظه آخری زنگ میزنه
هر شبت شد یه شب در میون حاال هم که رسیده به سه ماه یه بار که چشمم به گوشیه االن بلیط هواپیما تهران قشم لحظه آخری زنگ میزنه؛ االن میگه میام یه سر بریم سینما حالمون تغییر کنه؛ بلیط هواپیما تهران قشم رسپینا میریم امامزاده دوای روحمون شه؛ نه بلیط هواپیما تهران قشم رسپینا میریم قبرستون سر خاک مادر یه خیراتی بدم روحش شاد شه. تو بلیط هواپیما تهران قشم رسپینا داری زندگی میکنی خاله جان؟ یا داری مردگی رو تمرین میکنی؟ نه خب اینطور چیزا رو باید رک به تو گفت؛ با کنایه و استعاره که حالیت نیست. بابا داری به مرز سی سالگی میرسی؛ مادرِ بیامرزتم بود میگفت وقت سرکه انداختنشه! قدیما حرصِ ترشیده شدنِ بلیط هواپیمای تهران قشم رو میزدیم، حاال باید حرص بزنیم که پسرمون داره از سکه میفته؛ یه چیز میگم نه نمیاری؛ آخه و اما و نمیشه و کار دارم و از این جور چرت و پرتا هم نمیگی؛ همین امشب قرار خواستگاری از بلیط پرواز تهران قشم صفورا خانوم رو گذاشتم؛ بابا هشت ساله بلیط پرواز تهران قشم مردمو نشون کردم واسه ت.
نه برویی نه بیایی؛ باید دوباره بری خواستگاری و بفهمی هنوز میخوادت یا نه. اگه لطف کرد و این همه سر به هوایی و غیب شدن تو رو ندید گرفت که باید کاله تو بندازی هفت آسمون و آستین باال بزنی، اگرم نه که دختر که قحط نیست؛ که به اونجاش نمیرسه. میشنوی بليط هواپيما تهران قشم قيمت؟