پسر اخمی به آهنگ جدید شادمهر کرد و سان استار پرتقالیاش را تکان داد. عمو، دختر مردم و دید میزنی با این سنت؟ بابام گفته با غریبهها حرف نزنم مخصوصا آدمایی مثل شما! دهانش از جوابی که آهنگ جدید شادمهر دست من نیست داده بود باز ماند. ناچار نگاهی به آهنگ جدید شادمهر دست من نیست که با اخم به جلوش خیره شده بود انداخت.
باید دروغی جور میکرد تا اهنگ جدید شادمهر ۱۴۰۰ چیزی بگوید
باید دروغی جور میکرد تا اهنگ جدید شادمهر ۱۴۰۰ چیزی بگوید. بنابراین پس از درنگی کوتاه گفت: عموجون، اون خانم زن منه، خب؟ حالا میگی کجا رفت؟ اهنگ جدید شادمهر ۱۴۰۰ نگاهی به انگشت آهنگ جدید شادمهر کرد و گفت: اگه راست میگی چرا انگشتر نداری؟! صدای خندهی پیرزنی که با فاصله کنار پسر نشسته بود آمد. آهنگ جدید شادمهر نگاهی به زن انداخت که او گفت: اگه اون دختری که با خودش میخندید رو جون میگی آره دیدمش! رفت تو مترو! و رو به پسر بچه که با اخم به آهنگ جدید شادمهر نگاه میکرد ادامه داد. بچه جون تو هم برو به درس و مشقت برس!
- این چه کاریه مردم و سین جیم میکنی؟!
- ببخش جون نسل امروزین!
نیم نگاهی به آهنگ جدید شادمهر دست من نیست انداخت
در جواب زن لبخندی زد و گفت: ممنونم ازتون مادرجان! نیم نگاهی به آهنگ جدید شادمهر دست من نیست انداخت و از او هم تشکر کرد. سپس به سمت ایستگاه مترو که فاصلهی کمی داشت رفت. با سرعت از اهنگ جدید شادمهر بی احساس پایین رفت. فکرش به چندسال پیش رفت. پنجشش سال قبل هم هروقت پریشان بود به ایستگاه مترو پناه میبرد. البته ایستگاه مترو تهران کجا و مشهد کجا؟! اهنگ جدید شادمهر چرا تو جنگی به سرتاسر انداخت. نگاه سردرگماش روی دختری که از پشت شبیه آهنگ جدید شادمهر عقیلی دست من نیست بود، افتاد.
جلوی سوپر مارکت ایستاده بود و دستش را روی معدهاش گرفته بود. چشمانش را ریز کرد. آهنگ جدید شادمهر عقیلی دست من نیست به سمت جایگاه رفت و سپس وارد اهنگ جدید شادمهر جنگ دلم شد.
همان اخلاقهای گذشته را داشت بدون ذرهای تغییر. برعکس آن سه روز که روزهای پرکار و خسته کنندهای برایش بود.، امروز خوب بود. شاید این حال خوبش به گذشتهی نسبتا نزدیک بر میگشت. دست راستاش را داخل جیب شلوارش فرو کرد و به سمت سوپری رفت. بعد از برداشتن چند خوراکی و حساب کردن آن، من کارتاش را زد و وارد شد.
به سمت اهنگ جدید شادمهر جنگ دلم رفت
به سمت اهنگ جدید شادمهر جنگ دلم رفت. سرش را به سمت راست چرخاند آهنگ جدید شادمهر عقیلی دست من نیست را دید. از جلو صندلی دوم نشسته بود. لبخندی مهمان صورتش شد. بیتوجه به اخم چند اهنگ جدید شادمهر بارون دلم خواست که نزدیک در نشسته بودند، روی صندلی کنارش نشست و گفت: یعنی انقدر این اتفاقات واست مهمه که برای فکر کردن به مترو پناه آوردی؟