مشکل این مرد چیه؟ همسرش باش نامردی کرده مجنون شدو همسرش رو کشت. بریم اتاق بعدی؟
سايت همسريابي دو همدم جدید طرف اون اتاق رفتم.
نه کامی. نمی خوام ببینم. یاد جیغ زنی افتادم که اون مرد از اتاقش بیرون اومده بوده سايت همسريابي دو همدم جدید طرف اون اتاق رفتم. دستمال سایت دو همدم جلوی بینیم نگه دا شتم و در رو باز کردم زن سایت دو همدم زمین نشسته بود و تلگرام سایت دو همدم تخت تکیه داده بود. بی صدا ا شک می ریخته دست هاش بسته بود و پاهاش می لرزید. موهای مشکی و کوتاهش که سايت همسریابی دو همدم از پشت ک شیده بودنش سايت همسریابی دو همدم هم ریخته بود. جای دست روی صورت سفیدش خودنمایی می کرده گوشه ی پیشونیش خراش برداشته بود و خون ریزی داشت.
نمی خواین زخمش رو ببندین؟ اگر عفونت کنه می میره. زن با شنیدن صدای من نگاهم کرد. سايت همسریابی دو همدم سمتم اومد و جلوم زانو زده با گریه گفت: نذارین من رو ببرن اون اه من می ترسم. دیگه جیغ نمی زنم می خورم دیگه اشتباهی ان ام ندم.
دلم سايت ازدواج دو همدم حالش می سوخته اما نمی دونستم چه کاری از دستم بر می اومد؟حرفش رو باور نکنین خانومه اون منونه. پیرمرد هولش داد داخل اتاق و در سایت دو همدم بست. لطفا برگردین پایین باتره این جا نمونین. دست دخترک رو فشردم و دنبال پیرمرد راه افتادیم.
رو به سایت همسریابی دو همدم ادرس جدید رفتیم.
از راه پله پایین رفتیم و تلگرام سایت دو همدم طرف سالن رو به سایت همسریابی دو همدم ادرس جدید رفتیم. بوی افتضاحی داشت و جلوی نفس کشیدنم سایت دو همدم می گرفت.این بوی بد برای چیه؟ مگه خدمت کارهاتون این جا سایت همسریابی دو همدم ادرس جدید تمیز نمی کنن؟ ماهی یک بار تمیز می کنن. چرا؟ چون نمی تونم حقوق کامی باشون بدم. کاملا مشخص بود مرد خسیسیه و بی پولی رو بهونه می کنه. اما چرا این تیمار ستان سایت دوهمدم در تلگرام با این خساستش ساخته متوجه نمی شم! در یکی از اتاق ها رو باز کردم زنی با عروسک توی بغلش حرف میزد.
شروع کرد تلگرام سایت دو همدم لالایی خوندن و بعد از چند ثانیه عروسک سایت دوهمدم در تلگرام پرت کرد سايت ازدواج دو همدم طرف دیوار و با فریاد گفت:چرا خفه نمیشی؟می دونی سايت همسريابي دو همدم جدید به خاطر این صدای زشتت چند شبه که نخوابیدم؟ در رو بستم پیرمرد آروم گفت: وقتی بچهش دنیا اومد و رفت خونه بچش سایت دوهمدم در تلگرام با دستاش خفه کرده بعدش هیچ وقت صدای گریه ی بچه از تو گوشش بیرون نرفت.
نمی تونستم دیگه ادامه بدم دیدنشون برام واقعا سخت بود.میشه بریم بیرون؟حتما. دخترک دستم سایت ازدواج دو همدم جدید مشرد و گفت: حال شما خوب نیست؟نه متأسفانه. دخترک پشت پاهام قایم شد.چی شده؟!دوباره اون اومده نگاه کن جلوی در ایستاده. میگه باید از شما دور بشم.کی؟! کسی این جا نیست. می خوای بغلت کنم؟ پیرمرد کنارش ایستاد و با لبخند گفت: نه خانوم شمسی جان بیا با هم بریم.نه مشکلی نیست.
سایت همسریابی دو همدم ادرس جدید نمیمانم.انگار واقعا ترسیده!منم هنوز نفهمیدم از وقتی این جا اومده میگه یه دختر بچه سایت ازدواج دو همدم جدید می بینه که همش نگاهش می کنه و می خواد باهاش بازی کنه.سايت همسريابي دو همدم جدید پیرمرد دخترک رو بغل کرد و رفتیم بیرون از ساختمون. در که بسته شد صدای سایت ازدواج دو همدم جدید کنار گوشم شنیدم.اگر ازش فاصله نگیری اون دوست منه