
ضرورتی نداشت بیشتر نگهش داریم؛ چون از نظر اطالعاتی تقریبا صفر بود؛ علی ای حال جمله ای که به پدرش گفت برام جای سوپؤرال داره. گروه همسریابی چشم ریز کرد. -جمله؟!
گروه همسریابی تکیه داد به صندلی. -بذارین با همسرم مشورت کنم. اگه موافق بود، به روی چشم و اگه مخالف، به خواسته ش احترام میذارم. حقشه بعد این همه مکافات، مزه ی آرامش رو بچشه! بحرینی چای را از روی میز برداشت. -بعد این مأموریت، میخوام برم مسافرت. بعد اشاره کرد به سهرابی: -البته اگه اجازه بدین. این کار خیلی خسته کننده و آزار دهنده بود. هر چند آخرش کام همهمون شیرین شد. سهرابی چایی را به لبش نزدیک کرد. -نوش جونت. خوش بگذره!
یک ماه و اندی بعد گروه همسریابی تلگرام از پشت خرزهره ها سرک کشید.-آسمانم دمنوشت رو خوردی؟
آسمان به نیلگون بالا نگاه کرد و دست کشید به نوک موهایش.
گروه همسریابی تلگرام با نگاهی مملو از غم خزید
نمیخورم. گروه همسریابی تلگرام با نگاهی مملو از غم خزید این طرف و قیچی حرس کردن شاخه ها را تکاند. از جایش برخاست و رفت نزدیک تخت. گروه همسریابی واتساپ مثل تمام این یک ماه عقب رفت و اخم کرد. گروه همسریابی نوین دلش داشت پر میکشید برای آن موهای قهوه ای بلند. نشست روی تخت و خزید جلوتر. آسمان لب زد: -شرطمون رو قبول کردین. من اهل ادا شدن نیستم؛ اما حق ندارین، حق ندارین به من نزدیک بشین. گروه همسریابی نوین نالید: -یه ماهه بی انصاف. یه ماهه خودت رو ازم دریغ کردی. کی میخوای ببخشی؟ قهوه ای های آسمان دوباره رنگ آب گرفت. رنگ اقیانوس شور، رنگ غرق شدن، رنگ پر و خالی شدن. -چی رو ببخشم؟ اصلا من کیم که ببخشم؟
گروه همسریابی نوین از ته دلش داد کشید:
- -تو زنمی،
- عشقمی،
- تمام وجودمی،
- قلبمی؛
- بفهم.
گروه همسریابی نوین دلش برای نوازش نرمای الیش پر زد. آسمان رفت سمت خانه. نهارتون روی گازه. هر زمان گرسنه تون شد، گرم کنین بخورین. امروز باید برم دیدن مادرم. قول دادم کمکش کنم برای آش . بعد همانجا جلوی در، پشت به گروه همسریابی بغض کرد: -آش برای سالمتی من و شما. من نرم، تنهایی شروع میکنه. قلبش اذیت میشه.