همهی بچه ها شروع کردن خندیدن. الان کجای من خنده داره؟ الان کانال ازدواج موقت با عکس میوفتم زمین شلغم کوبیده میشم باید بیاید زار بزنید سر مزار مطهرم توی همین فکرا بودم که یهو بین زمین و هوا معلق موندم و شترق، افتادم توی حوض پارک و قشنگ موش آب کشیده شدم با حرص لب زدم: ارسلان موهای روی صورتم رو کنار زدم که مهراب اومد و گفت: بچه ها یه برنامه چیدم سفر شمال هفتهی دیگه ویلای ما نه نیارید همه: ایول حله پوکر و خنثی نگاهشون کردم. کلا اینا مریضن، مریض ستی که تازه اومده و بود و متوجه کانال تلگرام ازدواج موقت با عکس شد با کانال ازدواج موقت همراه با عکس گفت: تو چرا اینطوری شدی؟
کانال ازدواج موقت با عکس موش آب کشیده شدم
با حرص گفتم: مرض، کثافت، کانال ازدواج موقت با عکس موش آب کشیده شدم و تو داری میخندی؟ پانیذ با خنده گفت: آخه خیلی باحال شدی دیانا دستم رو گرفت و گفت: بیا بیرون تا بدتر نشدی الان سرما میخوریا اداش و درآوردم و دستش رو گرفتم و از حوض اومدم بیرون و دیدم ارسلان همونطور دلشو گرفته و داره کانال ازدواج موقت همراه با عکس با حرص زدم به پاش که تعادلشو از دست داد و خودشم افتاد تو آب و همه زدیم زیر کانال ازدواج موقت همراه با عکس که ارسلان با حرص اسمم رو صدا زد و منم براش زبونی درآوردم.
کانال تلگرام ازدواج موقت با عکس میخوام بیام شمال
با ترلان حرف زدم که گیر سه پیچ داد و گفت کانال تلگرام ازدواج موقت با عکس میخوام بیام شمال هیچی دیگه، الان اینا میگن این همهرو دور خودش جمع کرده الانم میخوام برم با کانال صیغه با عکس بحرفم و از خجالتش دربیام و به همراهم. نشستم کنار کانال صیغه با عکس که گفت: به حدیث خانوم، ساک و وسایل جمعه؟ نیشم و از اینجا تا کرج دم در عوارضی باز کردم و گفتم: مملی خندید و گفت: خب گوش میدم با خنده گفتم: فدای تو، که سریع میگیری مطلب و میری سر اصل مطلب. مملی جونم، منم تورو دوست دارم. میشه؟ میشه؟ میشه؟ (ده تا میشه ی دیگه پشت سر هم که حال ندارم بنویسم) کانال صیغه با عکس با خنده زد رو شونم و گفت: میشه چی؟
چشامو بستم و از میگ میگ بیامرز سریع ترگفتم: دوستم همرامون بیاد شمال لای چشامو آرومآروم وا کردم که دیدم کانال ازدواج موقت با عکس در حاله تفکر و اندیشه کردنه سریع چشام رو بستم، میدونستم الان میگه نه خاک اندر در سرت کنم ترلان کانال صیغه با عکس: باشه مشکلی نیست بیاد چشام رو باز کردم و اول با تعجب و بعد با خوشحالی نگاهش کردم و جیغی کشیدم از سر خوشحالی و پریدم بغلش و آبیاریش کردم (دیگه خودتون میدونید منظور بوس کرد ِن) و از بغلش دراومدم و بلند شدم و رفتم پیش ستی که منتظر من بود. ستی: چیشد زردآلو؟