همسریابی آنلاین هلو - همسریابی


آدرس سایت همسریابی خارج از ایران

خبر داری یا نه؟ نگاه کنجکاوی به سایت همسریابی خارج از ایران کردم و گفتم: چه جوریاست.؟ فنجون چایی رو روی میز گذاشتم و اختر از جلوم کنار رفت

آدرس سایت همسریابی خارج از ایران - همسریابی


آدرس سایت همسریابی خارج از ایران

با اون از این خراب شده رفتم و بی اون برگشتم... چی بگم به خونوادش؟ به خونوادم... به خونوادمون؟ رفته و نیست؟ همکارش میگه فقط حالش خوبه! همین؟ عملیات تمومه و اون حالش خوبه اما نیست... چه پوزخند تلخی میخواد این داستان! دسته ی چمدون رو میگیرم و جلو میرم چمدونم به برگ های خشک و زرد و نارنجی زمین کشیده میشه و جلو میاد، زنگ عمارت رو به صدا درمیارم در با صدای تیکی باز میشه و من با ورودم با دیدن خانواده ام میفهمم تا چه حد دلتنگم. صنم به سرعت برق خودش رو بهم میرسونه چمدون رو ول میکنم و دستام رو باز میکنم بزار بغل کنم یادگارم رو... یادگار مادر و پدرم رو. محکم بغلش میکنم و سرم رو تو اغوشش گم میکنم دلم مادر میخواست از صبح که از کیش زدم بیرون دلم خیلی چیزها میخواد، از همه مهمتر در سطر جدول سایت همسریابی ایرانیان خارج از کشور. صنم ازم جدا میشه و با خنده میگه: بهت ساخته ها، خوشگل شدی. زمزمه میکنم: برعکس، تو خیلی دور چشمات سیاه شده، خوبی؟ چشماش یه جوری شد و از صورتم دزدیدش کنار رفت و گفت: بریم سایت همسریابی خارج از ایران اینا رو تراس منتظرن. چمدونم رو صنم کشید رو سنگ فرش ها و من برای سایت همسریابی خارج از ایران دست تکون دادم و اون فقط مردونه لبخند زد. جلو که رفتم دیگه نتونستم خود دار باشم ما عزا دار بودیم.

بغل سایت همسریابی خارج از ایرانیان مقیم کانادا بغضم سر باز کرد

بغل سایت همسریابی خارج از ایرانیان مقیم کانادا بغضم سر باز کرد و من زار زدم صدای هق هق سایت همسریابی خارج از ایرانی هم قشنگ گوشم رو به بازی گرفته بود عمو اما اشکاش آروم و مردونه سرازیر شد. ازش جدا شدم و بی حال بغل زن عمو جا خشک کردم و بلند گریه کردم. نفسم به شماره افتاده بود ازش جدا شدم و باهم وارد خونه شدیم با دیدن خانم بزرگ لبخند درد ناکی زدم و به دیوار تکیه کردم دستام رو روی صورتم گذاشتم و زار زدم... دست از روی صورتم برمیدارم و به جمع نگاه میکنم خانم بزرگ هم گریه میکنه. صنم اما خیره به زمین فقط اخم روی صورتشه، احساساتی تر از من بود اما انگار تغییر کرده.

سایت همسریابی ایرانیان خارج از کشور کجاست

چشمام رو بستم سایت همسریابی خارج از ایران نگاهم کرد و گفت: سایت همسریابی ایرانیان خارج از کشور کجاست سایت همسریابی خارج از ایرانیان مقیم کانادا؟ شونه ای بالا انداختم و گفتم: همکاراش من رو رسوندن انگار سمینارش طول کشید. عمو مشکوک نگاهم کرد که دور از چشم همه سری نامحسوس تکون دادم و عمو به فکر فرو رفت. دور هم نشسته بودیم اختر چایی آورد در حال برداشتن چایی از سینی بودم که سایت همسریابی خارج از ایران گفت: خبر داری یا نه؟ نگاه کنجکاوی به سایت همسریابی خارج از ایران کردم و گفتم: چه جوریاست.؟ فنجون چایی رو روی میز گذاشتم و اختر از جلوم کنار رفت و به آشپزخونه پناه برد و خانم بزرگ حرف ناتموم عمو رو تموم کرد: موش و گربه داستان قصد ازدواج دارن. چیزی از حرف خانم بزرگ دستگیرم نشد به صنم نگاه کردم سر به زیر با گوشه ی بلیزش ور میرفت. سایت همسریابی خارج از ایرانیان مقیم کانادا زمزمه کرد: سایت همسریابی خارج از ایران و صنم. چشمام گشاد شد به گوشام اعتماد نداشتم. مگه چند وقت نبودم؟ به صنم نگاه کردم که سریع نگاهم کرد و گفت: بخدا همه چی یهو شد. این قانعم نمیکرد حتی یک کلمه هم بهم نگفته بود.

زمزمه کردم: تو نباید بهم می گفتی؟ سر به زیر انداخت و زمزمه کرد: ببخشید. چشمام رو بستم و تو دلم فاتحه ای برای جفتمون خوندم خوب زیر دست این خونواده له میشدیم... اردشیر به خواسته اش رسیده. .. بدن درد من برای نبوده اون آروِم لعنتی... سرخ شدن صنم برای سایت همسریابی ایرانیان خارج از کشور! این برای جون دادن ما بس بود صدای سایت همسریابی خارج از ایرانی بلند شد: مهران شماره ی سایت همسریابی ایرانیان خارج از کشور رو بگیر دلشوره گرفتم چرا نیومده با ساغر. سایت همسریابی خارج از ایران که انگار به خوبی به کار جانیار واقف بود زمزمه کرد: میدونی که اون بچه کارهاش بالا پایین داره بزار شب بهش زنگ میکنم. نگاهم روی جمع چرخید منم دلشوره اش رو دارم عمو کاش پیداش کنی! باز تو همین هیاهو ها چشمم به صنم افتاد، داغ دلم تازه شد لب باز کردم: میشه یه دقیقه باهات حرف بزنم؟ صنم با این حرفم رنگش پرید و بلند شد.

مطالب مشابه


آخرین مطالب