
وقتی به خودم اومدم نفس عمیقی کشیدم و گوشه ی سایت بهترین همسریابی انلاین نشستم... هوا تاریک شده بود اما خبری از سایت بهترین همسریابی نبود... ساعت دیواری درست بالای سایت بهترین همسریابی انلاین بود، واسه دیدنش چرخیدم و نگاهی به عقربه هاش انداختم که هش ِت دقیق رو نشون میدادن، بدون یک ثانیه کم و کسر سمت سرویس بهداشتی بهترین سایت همسریابی در ایران اتاق رفتم و آبی به دست و صورتم زدم... خواب این موقع حسابی کسلم کرده بود ؛ یکم که حالم سر جاش اومد گوشیمو برداشتم و شمارشو گرفتم... چند تا بوق خورد که سایت بهترین همسریابی دائم توی گوشی پیچید... سایت بهترین همسریابی جانم؟
سایت بهترین همسریابی همسر خسته بود
سایت بهترین همسریابی همسر خسته بود، آروم گفتم: خوبی عزیزم؟ صدای شلوغی هایی که از پشت خط میومد تقریبا قطع شد... سایت بهترین همسریابی بزرگترین بد نیستم، تو چطوری؟ سایت بهترین همسریابی دائم یه چیزی فراتر از خستگی رو نشون میداد منم خوبم، کجایی، نیومدی؟ سایت بهترین همسریابی بزرگترین دارم میام، چند دقیقه ی دیگه میرسم، چیزی نمیخوای بگیرم واست؟ لبخند زدم... نه مرسی، باشه، پس فعلا... جوابمو که داد، تماسو قطع کردم، فکرم درگیرگرفتگ ِی سایت بهترین همسریابی همسر بود ؛ چه دلیلی میتونست داشته باشه؟ شاید خیلی راحت میشد پای خستگی بذارمش پس خیالی نبود دستگیره ی در که چرخید ناخودآگاه سمتش چرخیدم... اومد و کفشاشو بی حوصله از پاش درآورد ؛ رفتم و کنارش ایستادم... بهترین سایت همسریابی در ایران اولین نگاه خستگی بهترین سایت همسریابی ازدواج دائم چشماش بیداد میکرد بهش سلام کردم، جوابمو داد...
یه راست مسیر سایت همسریابی بهترین همسر توران 81 خوابو پیش گرفت
یه راست مسیر سایت همسریابی بهترین همسر توران 81 خوابو پیش گرفت و خودشو روش شوت کرد لبخند زدم و کنارش نشستم... عین بچه ها با کت و شلوار روی سایت همسریابی بهترین همسر توران 81 دراز کشیده بود تنبل خان پاشو برو لباساتو عوض کن بعد بگیر بخواب نچی گفت و سمتم به پهلو دراز کشید... سایت بهترین همسریابی نمیخوام بخوابم دستمو روی موهاش کشیدم و روی صورتش خم شدم، گونشو بوسیدم و گفتم: خب هرچی فداتشم، اذیت میشی اینجوری هیچی نگفت و فقط سرشو بالا انداخت... حرف حساب تو کتش نمیرفت، ناچارًا کرواتشو باز کردم و روی عسلی کنار سایت بهترین همسریابی انلاین گذاشتمش... حالت صورتش یه جوری بود، انگار ناراحت فضولی امونمو برید، با کنجکاوی پرسیدم: چیزی شده؟ قاطع گفت: سایت بهترین همسریابی بزرگترین نه شونه هامو بالا انداختم... خب پس چرا همچینی؟وقتی میخواستی بری اینجوری نبودی چشماشو بست... سایت بهترین همسریابی بزرگترین چجوری؟ سرمو عین متفکرا با انگشتم خاروندم... نمیدونم، انگار گرفته ای بعد از چند لحظه سکوت گفت: سایت بهترین همسریابی همسر اسم کامل اون پسره چی بود؟ متعجب پرسیدم: کدوم پسره؟ دستش که روی سایت بهترین همسریابی دائم بودو مشت کرد و با اخم گفت:سایت بهترین همسریابی مهیار.