به جز دایی و خالم که لندن بودن و کر یسمس دوباری اومدن پیشم. زنگ در رو فشار دادم و صدای خندشون میاومد. لبخندی زدم. خانظوادم رو بیشتر از دنیا دوست داشتم. بعد از چند ثانیهای در باز شد و قامت برنامه های دوستیابی مجازی در چارچوب در جا گرفت. لبخندش محو شد و گفت: ش... برنامه های دوستیابی خارجی! لبخندی زدم و اشک دیدم رو تار کرد. بد عادت شده بودم و دوباره اشکم دم مشکم بود.
خوش اومدی برنامه های دوستیابی خارجی
خوش اومدی برنامه های دوستیابی خارجی بی معرفتم. لبخندی زدم و در آغوشش گرفتم. برنامه های دوستیابی کره ای همیشه برادرانه پشتم بود. نوهی اول خانواده بود و همیشه به این ویژگی مینازید. صدای برنامه های دوستیابی مثل بیتالک، داداش برنامه های دوستیابی مجازی میاومد که میگفت کیه. لبخندی زدم و رفتم داخل به همه سالم کردم. متعجب از سرجاشون بلند شدن و برنامه های دوستیابی جهانی من رو با گر یه بغل گرفت. بعد از یه ساعت گر یه و زاری بالاخره همه نشستن و شروع به بحث و خنده شد.
مادربزرگ: امشب دخترم اومده، باید باهاش حساب ی بازی کنم. خندهای کردم به حسودی بقیه بچه ها. برنامه های دوستیابی کنارم نشست و گفت: مگه مشهد نبودی برنامه های دوستیابی؟ چرا اما دلم نیومد همه جمعین من نیام.لبخندی به سهتا خاله و دوتا داییهام زدم، بعد هم با کاسه ی بستنی کنار برنامه های دوستیابی و بابام جا گرفتم. خب، برنامه های دوستیابی رایگان جونم خودم چطوره؟ برنامه های دوستیابی رایگان: من که خوبم، تو چطوری؟ خوش میگذره بدون ما؟ برنامه های دوستیابی رایگان، چه خوشی؟ برکه: خوب برنامه های دوستیابی و مامان من رو جادو کردی ها!
همش برنامه های دوستیابی با رادار شبنم
همش برنامه های دوستیابی با رادار شبنم. لپ برکه رو کشیدم و گفتم: ُ من خودت هم جادو کردم. برنامه های دوستیابی رایگان: برکه، برنامه های دوستیابی با رادار رو اذیت نکن. برکه معترضانه گفت: برنامه های دوستیابی، شما هم مثل مامان شدی. برنامه های دوستیابی مجازی حرف ی نزده بود که برنامه های دوستیابی کره ای اومد و گفت: با بچهها میخوایم بر یم پارک کناری، میای؟ آره، بر یم. ِریم این بود که تمام خونهها باغ داشتن و ویالیی بودن. پارک خوبی شهرک ِب و سوپری شبانه روزی داشت. برای همین هم هر ساعت ی شلوغ بود. ورودیهای شهرک نگهبان ی داشت و امن بود اما همیشه برای من توی شب ترسناک بود. شاید به خاطر باغهای بزرگش بود. برنامه های دوستیابی کره ای کنارم روی تاب نشست و بازی بچه ها رو تماشا کردیم.