
یعنی دروغ گفته بود؟ اخمی کردم و مشتمو بالا بردم و کوبیدم به بازوش: چرا لعنتی چرا به من دروغ گفتی؟ چرا با من بازی کردی؟ بغضم گرفته بود این لعنتی حق نداشت منو بازی بده چونه ام می لرزید زن دستشو روی دهنم گذاشت و از بین nazyar سایت های توی ویترین نگاهی به nazyar.ir انداخت و بعد زل زد توی چشمای منو گفت: تو کی هستی؟ باز گیج شدم چی داشت می گفت این دیگه! اومده منو گرفته کشونده اینجا می گه من کی ام؟
با حرص از دست nazyar.ir کشیدم
بازومو با حرص از دست nazyar.ir کشیدم و گفتم: خودت لعنتیت کی هستی؟ چرا خودتو یه پسر جوون جا زدی؟ چرا می خواستی منو از خونه بکشی nazyar.ir! زن نگاه پر از ترسی nazyar.ir انداخت و گفت: یه دقیقه ساکت باش! نمی خوای که کسی بفهمه ما اینجاییم به نفع هر دو مونه که آروم باشی! او یارو قلچماغه داره دنبالت می گرده خیلی هم عصبیه! لبمو گزیدم و نگاهمو از بین لباسا دوختم به راهرو پر رفت و آمد nazyar می دیدم کهدارهبااضطرابمیرهوبرمی گرده پشتمو کردم به ویترین و به زن نگاه کردم و گفتم: حرف بزن مگه منو نکشوندی اینجا که حرف بزنی پس چرا ساnazyar؟
یکی از nazyar سایت ها رو از روی رگال برداشت
زن کاملا به سمت من چرخید و یکی از nazyar سایت ها رو از روی رگال برداشت و دست منو گرفتم و کشید سمت یکی از nazyar پرو بعد در همسریابی نازیار ورود پرو باز کرد و منو هول داد تو فروشنده یه خورده با تعجب نگاهمون کرد زن آروم گفت: سایزت چنده؟ چهل فکر کنم! بدون اینکه چیز دیگه ای بگه به سایز nazyar سایت تو دستش نگاه کرد و برگشت و رو به فروشنده گفت: سایز چهل اینو می آرین؟ فروشنده سری تکون داد و به سمت یکی از رگالا رفت و با یه nazyar سایت برگشت زن nazyar سایت رو داد دستم و منو هول داد تو خودشم تا نصفه اومد تو و در و نیم بسته گذاشت حالم بد بود از اینکه همسریابی نازیار ورود ذهنی من این زن بود حالم به هم می خورد