همسریابی آنلاین هلو - همسر یابی


همسر یابی هلووو

همسریابی در ایران همانطور ماتزده داشت نگاه میکرد. -واسه خیلی چیزا؛ واسه سالمتی خودم و خونواده م، امنیتی که داریم، همین که باهمیم و داریم

همسر یابی هلووو - همسر یابی


سایت همسر یابی

رو به رو حواسش پی این مسائل نمیچرخد و انگار اصالً توی باغ نیست! -حرف رو عوض نکن، چی میخونی؟

همسریابی هلو دوباره نگاهش را از نگاه تیز همسریابی شیدایی گرفت. -. همسریابی شیدایی لبخند زد. -واسه چی؟ تو چیزی هم داری واسه شکرگزاری؟

همسریابی در ایران دوباره ابروانش پرید هوا. -وای آقای بهاروند کفر نگید لطفاً! نشنیدید »نعمت نعمتت افزون کند، کفر نعمت از کفت بیرون کند

 من واسه هر چیزی که شکرگزاری کردم بیشتر شد.

خودتون یه بار امتحان کنید. یه ماه، حداکثر تو یه ماه جواب میگیرید. همسریابی در کانادا سرش را کج کرد و کمی ترقوهاش صدا داد. -نه گذشته از بحث بایدونبایدش، میخوام بشنوم تو چرا شکر میکنی؟!

همسریابی در ایران همانطور ماتزده داشت نگاه میکرد

همسریابی در ایران همانطور ماتزده داشت نگاه میکرد. -واسه خیلی چیزا؛ واسه سالمتی خودم و خونواده م، امنیتی که داریم، همین که باهمیم و داریم تو یه خونه که مال خودمونه زندگی میکنیم. واسه اینکه بابام مثل خیلیای دیگه تو محلهمون معتاد نیست. مامانم طالق نگرفته سایه ش رو سرمونه. داداشام هنوز سربه راهن و کار میکنن. واسه اینکه تونستم منشی شما بشم و حقوق ثابت در بیارم. همسریابی در کانادا این فقره را که شنید قانع شد.

-آره اگه واسه این آخری هست باز هم شکر کن خوبه! بهتِ صورت همسریابی رفت و جایش را لبخند گرفت. -شما  نمیخونید؟

همسریابی در کانادا سرش را به نشانه ی نفی تکان داد. همسریابی لب زد: -هیچوقت؟همسریابی بهترین همسر باز هم سرش را تکان داد همانطور دست به سینه و لمداده و خیره به صورت دختر روبه رویش. همسریابی داشت را بر حسب عادت میچرخاند و نمیگفت. -چرا نمیخونید؟ همسریابی بهترین همسر یاد محسن  افتاد. از جایش بلند شد و رفت سمت پنجره و کامالً بازش کرد. -بابام که خوند به کجا رسید که من بخونم! اخم کرده بود و همسریابی در استانبول فکر کرد باید این بحث را ادامه دهد؟ هنوز داشت تسبیح را میچرخاند. -یه چیزی بگم عصبانی نمیشید؟ همسریابی در ایران ابروانش را باال داد و هنوز اخم داشت. -مگه تو چیزی هم بلدی که من رو عصبانی نکنه؟ بگو میشنوم. همسریابی در استانبول دمی گرفت و خم شد و تسبیح را به دست چپش داد و  را تا زد. -مامانم همیشه میگه آدما دارن تو یه مسیر پیچ در پیچ حرکت میکنن با قفالیی که با یه کلید باز نمیشه و باید چندین همسر یابی پیوند داشته باشن واسه بازکردنش. ولی بعضی از آدما فکر میکنن همه ی قفال رو میشه با یه همسر یابی پیوند باز کرد، همون رو محکم میچسبن و بقیه کلیدا رو گم میکنن! اینجا میشه که راهی ناکجاآباد میشن و هی از خودشون میپرسن کجا اشتباه کردم.

سرش را که باال کرد همسریابی شیدایی ایستاده بود

من نمیدونم بابای شما کجا اشتباه کرده ولی این دلیل نمیشه که اون یه دونه کلید دستش به درد شما نخوره. سرش را که باال کرد همسریابی شیدایی ایستاده بود دست به سینه و اخمالو و متفکر. همسریابی در استانبول ترسید و دستش را گرفت به زمین و زود بلند شد و رفت سمت آشپزخانه و سرش را گرم کرد با آبکردن کتری قدیمی. از همان جا داد زد: -خوب شد هفته ی پیش لیست دادید، گرفتم. یخچالتون بوی گندیدگی میداد. تمام مواد داخلش رو ریختم و ضد عفونیش کردم. صدایی نیامد. همسریابی هلو ادامه داد: -کم اینجا سر میزنید نه؟ باز هم صدایی نیامد. همسریابی هلو کبریت زد و گاز را روشن کرد و کتری را کمی جابه جا کرد که کامالً روی اجاق قرار بگیرد.

مطالب مشابه


آخرین مطالب