نمیخوای چیزی بگی؟ با شنیدن دوبارهی صدایش، به خود آماده و ابروان مشکیام درهم شد. به چه حقی این چنین در برابر من میایستاد و صحبت میکرد؟ دستانم را بر کمرم زده و با همان اخم نشسته بر روی پیشانی و حالت جدی چشمانم پاسخ دادم: همسریابی هلو با عکس آهی کشیده و قدمی به جلو برداشت که فورا به عقب رفته و انگشت اشارهام را تهدیدوار چی بگم؟ چی باید بگم؟
به چه حقی جلوی راه من میای و حرف میزنی؟ جلوی صورتش تکان دادم: اصال! اصال به صیغه یابی هلو ورود این جرئت رو نمیدی که نزدیک ثبت نام در سایت همسریابی هلو بشی. فهمیدی؟ نگاهی به اطراف انداخته و با صدای آرامی ادامه دادم: دیگه هیچ حسی نسبت به تو توی وجودم نمونده. میدونم تو هم علاقه ای به من نداری، پس دست از این رفتارای مسخرهات بردار.
تو چی میدونی که ثبت نام در سایت همسریابی هلو چی میخوام
پوزخندی ناشیانه لبانش را احاطه کرد و گفت: تو چی میدونی که ثبت نام در سایت همسریابی هلو چی میخوام بچه؟ هوم؟ تو به چه حقی از جانب صیغه یابی هلو ورود در مورد احساس من نظر میدی؟ اخم نشسته بر روی پیشانیام را از میان برداشته و نگاه تمسخربرانگیزم را از باال تا پایین وجودش کشاندم. جالب است! کسی که از دوست داشتن و رابطه، تنها تحقیر کردن و ناسزا گفتن بلد است، کسی که معتقد است خودش پاک و بی نقص است و دیگران پر از اشکال و نقصانن، مقابل ثبت نام در سایت همسریابی هلو ایستاده و این حرفها را به خورد پیامهای کاربران | همسریابی موقت هلو میدهد!
چرا نمیفهمید که من دیگر آن همسریابی هلو با عکس که یک سال پیش با ساده دلی دل به مهرش بسته بود و اسیر چشمان جنگلیاش شده بود، نیستم؟! ناسزا گفتنات رو تحقیر کردنات رو و نپذیرفتن عیوب صیغه یابی هلو ورود رو دیدم.
پیامهای کاربران | همسریابی موقت هلو پسری رو دیدم
پیامهای کاربران | همسریابی موقت هلو پسری رو دیدم که هرگز چه جالب! من از جانب صیغه یابی هلو ورود نظر نمیدم اقا همسریابی هلو با عکس، من چیزایی که به عینه دیدم رو میگم. پیامهای کاربران | همسریابی موقت هلو مثل یه حامی کنارم نبود، بلکه انگار دنبال کسی بود که مدام تحقیرش کنه و از تحقیرش لذت میبره! در اصل این منم که باید این رو ازت بپرسم، تو چی میدونی عشق و دوست داشتن چیه؟! پوزخندی صدا دار زده و ادامه دادم: من میفهمی؟!